من،
به سوختن …
عادت دارم!
کبریت را …
بنداز …
و برو!
-_-
تنها،
بی هوایی …
آدمی را خفه نمی کند …
گاهی،
هوایی شدن …
آرام آرام …
بدون ِ روسیاهی …
خاموشت می کند!
-_-
من،
به سوختن …
عادت دارم!
کبریت را …
بنداز …
و برو!
-_-
تنها،
بی هوایی …
آدمی را خفه نمی کند …
گاهی،
هوایی شدن …
آرام آرام …
بدون ِ روسیاهی …
خاموشت می کند!
-_-
من فقط حسی دارم که نمی دانم چیست
دلم سخت تنگ تــــوست
و ” بعدا ” تنگ تر هم خواهد شد
می دانم …!
::
::
آسمـان هـم کـه بـاشی
بـغلت خـواهــم کـرد …
فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو
دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
::
::
یادش بخــیر
وقتـی بودی
نیـازی به شمـردن ستـاره ها نبـود
اصـلا یـادم نیـست
ستـاره ای بـود یا نبـود
هـر چـه بـود شـیریـن بـود
حتـی بـی خـوابی بـدون شمـردن ستــاره ها
* * *
دل کندن از اون همه عشقی که به تو داشتم
منو به جایی رسوند که حالا ،
تو چشمای یکی دیگه زل بزنمو بگم:
عاشقمی؟!! خب به درک...!!
* * *